نادر در انلانتان خنده دار
– یک رفیقی داشتیم که اسمش کوروش بود که حالا نمیدانیم جودو بازی می کرد تکواندو بازی می کرد خلاصه نمیدانیم چه ورزشی بود و این دوستمان رفت ات..
یک رفیقی داشتیم که اسمش کوروش بود که حالا نمیدانیم جودو بازی می کرد تکواندو بازی می کرد خلاصه نمیدانیم چه ورزشی بود و این دوستمان رفت اتلانتان که اتلانتان برای خارج است که حالا این رو هم دقیقا نمیدانیم که هند هست یا خارج هس و یا کجاست دقیقا که حالا کار نداریم و بلاخره رفت خارج که ما بهش گفتیم فرامرز ما رفیقمان کوروش بلند شه بره انلانتان و ما اینجا بشینیم پس مرام و معرفت چی میشود و ما هم باید برویم
که بلند شدیم و رفتیم ترمینال هارج از شهر و بلیط گرفتیم با اتوبوس چون اون موقع که هواپیما نبود و شما هم بی خیال نتیجه بشید چون رفیقمان هست و گناه دارد که فقط کمی زیر چشمش کبود شد که حالا گیر ندهید چون دقیقه ای هم از حال رفت ولی خوب بازی کرد و فرامرز احساساتی کوروش رو بغل کرد و حالا گریه کی گریه که اشک بدنش خالی شده بود که بهش سرم وصل می کردند که اب بدنش دوباره بیاد سر جاش که خودش بر می گردد به خرمشهر با این لهجه شیرینش