داستان طنز

– یکی بود یکی نبود که کوچولوی ما به دنیا آند و بسیار زیاد بود شبیه هلو که ای کاش دو قلو بود . بله این هم داستان پدر و پسری است که همیشه به فکر..

یکی بود یکی نبود که کوچولوی ما به دنیا آند و بسیار زیاد بود شبیه هلو که ای کاش دو قلو بود .

بله این هم داستان پدر و پسری است که همیشه به فکر پسرش است و برایش یکسره شیر و پوشاک می خرید که هرکس این بچه رو می دیده می گفته بچه جون چه خبره .؟!اما چه فایده که همه بود و نبودمان را به باد می دادی و خرجت زیاد بود و جشن تولدت واسه دیدنت ببین که مجید و منوچهر و فرید امدن و کیک تولدت بکدفعه نا پدید شد !

این هم باز طنزی دیگری است که به صورت شعر گونه می باشد و راجب خرج های کودککان امروزی که از به دنیا آمدنشان شروع می شود و چه برسد به این که این کودکان چند قلو نیز باشند که بسیار سخت و پر خرج تر می شوند و هرچه بزرگ تر شوند توقعشان نیز بیشتر می شود و همه چیز می خواهند که از جمله تکنولوژی که این تکنولوژی ها هم روز به روز گران تر و به روز تر و مدل های جدیدتری به بازار می ایند که همه را به وجد می اورد

با دیگران به اشتراک بگذارید:

امتیازدهی: