زندگی یک دختر خیابانی

– پدرم کارگر یک شرکت خصوصی بود که به دلیل ترفیع کارگر اخراج شد و بدبختی ما از همینجا شروع شد و دیر آمدن پدرم به خانه و یا نیامدن او به خانه ب..

پدرم کارگر یک شرکت خصوصی بود که به دلیل ترفیع کارگر اخراج شد و بدبختی ما از همینجا شروع شد و دیر آمدن پدرم به خانه و یا نیامدن او به خانه باعث شد که ما به وی مشکوک بشیم و فهمیدیم که او اعتیاد پیدا کرده و اعتیاد پدرم از بیرون به داخل خانه کشیده شد

نا امن بودن خانه باعث شد که به بیرون رو بیارم و انجا با چند نفر که خیلی شاد و صمیمی و خوش گذرانی بودند اشنا شدم و وقتی کسی خانه نبود وسایلم را جمع کردم و رفتم و دخترا من را به جایی بردند که همه دختر پسر های هم سن خودم انجا بودند و اداره آن خانه با اشرف بود و دو سه روزی بود که خانه اشرف بودم و انجا احساس ارامش و امنیت می کردم و سیگار اولین چیزی بود که اشرف داد دستم یعنی اولین احساسی بود که اشرف به من زد و بعد از چند وقت سیگار کشیدن به من حشیش دادن و حالم خیلی بهتر شده بود و به همه چیز می خندیم و خوشحال تر بودم که مصرفم خیلی رفت بالا